مرا در شبکه های اجتماعی دیگر دنبال کنید

friendfeed ~~~~~~ twitter ~~~~~~ google plus

۱۳۹۱/۰۳/۰۳

زندگی خصوصی و سوالی از دخترهای جامعه ی ایران

امروز، فیلم "زندگی خصوصی" به کارگردانی محمد حسین فرح بخش رو دیدم، همون فیلمی که روزهای اول سال در سینما پخش شد اما با اعتراض برادران عرزشی جمع شد!
فیلم داستان مردی رو روایت میکنه که به شدت مذهبی و افراطی هست و در اوایل انقلاب به مخالفان نظام گیر میداده، حمله به سینما و سوراخ کردن پیشانیِ دخترهای به اصطلاح بدحجاب با پونِز از جمله کارهایی بود که "ابراهیم کیانی" شخصیت اصلی فیلم انجام می داد.
این فیلم یک مرد متاهل و جا نماز آب کشیده رو نشون میده که دارای پُستهای مهمی در نظام بوده و سردبیر یک روزنامه هست. مردی که با یک خانم مطلقه به نام "پریسا زندی" آشنا میشه، پریسا یک دختر تحصیل کرده هست که تازه از لندن برگشته. در اولین روز آشنایی، پریسا پیشنهاد صیغه ی ابراهیم رو قبول میکنه.

همیشه این سوال در ذهن من هست که چرا بعضی دخترهایی که به اندازه کافی جامعه رو می شناسند و با طرز فکرهای گوناگون به اندازه کافی آشنا هستند به راحتی وارد یک رابطه با افرادی شبیهِ ابراهیم میشن؟!
خانمهایی که تفکر امثال ابراهیم رو می شناسند و می دانند که همین افراد هستن که با تفکراتشون جلوی آزادی زنها رو گرفتن و زنها رو با طرز فکرشون زندانی کردند، اما با این حال مایل به ایجاد ارتباط با ابراهیم ها هستند.
تکلیف آدمهایی امثال ابراهیم روشن هست و حرفی هم توش نیست، اما من از این خانمهایی که چندان مذهبی هم نیستند در عجبم که چرا یادشون میره "ابراهیم ها" در موردشون چطور فکر می کنند!
پریسا بعد از اینکه ابراهیم رو تهدید به افشا کردن رابطشون میکنه و در پی این تهدیدها دردسرهایی رو برای اون درست میکنه، توسط ابراهیم با شلیک گلوله به قتل میرسه. فیلم با سوزونده شدن جسد پریسا و تصویری از شهر به پایان میرسه. اگر بخوام راستشو بگم، خوشحال شدم که پریسا از این رابطه ضربه خورد، آدمهای احمق سزاوار سرانجامهای بد هستند.
بخشی از فیلم شبیهِ فیلم Match Point ساخته ی وودی آلن بود ( البته این کجا و آن کجا ). در هر دو فیلم زنها باردار شده بودند و تلاش می کردند تا با تهدید به افشاگری با مرد مورد علاقه شون ازدواج کنند، در نهایت هر دوشون با گلوله کشته شدن و مردها بدون اینکه قاتل شناخته بشن به زندگیشون ادامه دادن.
دانلود فیلم زندگی خصوصی

۲ نظر:

  1. پریسا۱۶:۰۰

    متاسفانه : حس بی پناهی. این کلمه کمی کلیشه ای شده ولی حقیقتی هست که وجود داره. زنان ایران بهشون القا شده که به تکیه گاه نیاز دارند و هر چقدر هم که قوی باشند و نیاز مالی ندشاته باشند ولی احساس تنهایی یا بی پناهی می کنند. و متاسفانه تا حدودی حق دارند چون در ایران زن تنها یعنی لقمه ای برای چاپیده شدن. می تونم ۱۰ صفحه برات در این باره بنویسم بردیا جان ولی سرت رو درد نمیارم =))

    پاسخحذف
  2. ناشناس۳:۴۱

    فیلم خوبی بود

    پاسخحذف